متفکر آمریکایی: چگونه بایدن به آتش جنگ در خاورمیانه دمید؟
اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
استفان والت-استاد دانشگاه هاروارد| پاسخ موشکی و پهپادی ایران به حمله اسراییل به دمشق، نشان از رویکرد نادرست بایدن در ارتباط با خاورمیانه دارد. مقامات امریکایی که پس از عملیات هفت اکتبر حماس در اسراییل خود را متقاعد کرده بودند که منطقه «ساکتتر از دهههای گذشته خواهد بود»، به گونهای واکنش نشان دادند که تنشها تشدید شد. دولت بایدن با سه هدف عمده به حمله 7 اکتبر حماس واکنش نشان داد؛ اول، این کشور به دنبال آن بود تا به شکلی مستمر از اسراییل حمایت کند، (حمایت لفاظی از این اسراییل، گفتوگوهای منظم با مقامات ارشد این رژیم، دفاع از اسراییل در برابر اتهامات نسلکشی، وتو کردن قطعنامههای آتشبس در شورای امنیت سازمان ملل متحد، بحشی از حمایتهای واشنگتن از تلآویو است). دوم، ارائه تسلیحات کشنده به اسراییل. سوم، واشنگتن تلاش کرده از تشدید درگیری در غزه جلوگیری و اسراییل را متقاعد کند تا برای محدود کردن آسیب به غیرنظامیان فلسطینی و حداقل رساندن آسیب به وجهه و اعتبار ایالاتمتحده خویشتندار باشد. این سیاست شکست خورده، زیرا اهداف واشنگتن ذاتا متناقض هستند. حمایت بیقید و شرط از اسراییل به رهبران این بازیگر انگیزه کمی برای توجه به درخواستهای ایالاتمتحده جهت خویشتنداری داد، بنابراین جای تعجب نیست که آنها خواستههای امریکا را نادیده گرفته باشند.
غزه ویران شده است، حداقل 33 هزار فلسطینی (از جمله بیش از 12 هزار کودک) کشته شدهاند و مقامات امریکایی اکنون اذعان میکنند که غیرنظامیان در آنجا با قحطی روبهرو هستند. انصارالله در یمن که بر آتشبس تاکید دارند، همچنان کشتیها را در دریای سرخ هدف قرار میدهند. درگیری سطح پایین بین اسراییل و حزبالله هنوز در حال جوشیدن است. خشونت در کرانه باختری اشغالی به شدت افزایش یافته است. اکنون ایران در برابر بمباران کنسولگریاش در اول آوریل با حملات موشکی و پهپادی به اسراییل پاسخ داده است. در چنین شرایطی ایالاتمتحده ناچار است ایران را مقصر بداند، اما واقعیت چیز دیگری است. اجازه دهید واضح بگویم: برخی از سیاستهای ایران چون همکاریاش با روسیه شاید از منظر واشنگتن غیرقابل قبول باشد اما آیا تصمیم این کشور برای پاسخ به حمله اخیر اسراییل به کنسولگری خود -حملهای که در جریانش هفت فرمانده برجسته ایرانی شهید شدند- تعجبآور است؟ طبق کنوانسیون ژنو، جمعیتی که تحت «اشغال متخاصم» زندگی میکنند، حق دارند در برابر نیروی اشغالگر مقاومت کنند. باتوجه به اینکه اسراییل از سال 1967 بر کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی کنترل داشته، این سرزمینها را با بیش از 700 هزار شهرکنشین غیرقانونی مستعمره شده و هزاران فلسطینی در این فرآیند کشته شدهاند، تردیدی وجود ندارد که چنین وضعیتی اشغال یک سرزمین توسط بازیگر متخاصم است. مقاومت در برابر اشغال مشروع است و کمک به یک جمعیت تحت محاصره اشتباه نیست، حتی اگر ایران این کار را به دلایل خود انجام داده باشد و نه به دلیل تعهد عمیق به آرمان فلسطین. به طور مشابه، تصمیم ایران برای تلافی بمباران کنسولگری اسراییل با لحاظ کردن این مقوله که تهران تاکید داشته و دارد که خواهان گسترش درگیریها نیست، کاملا مشروع است. پاسخ ایران به گونهای انجام شد که به اسراییل هشدار داد و به نظر میرسد برای نشان دادن اینکه تهران نمیخواهد تنشها تشدید شود، طراحی شده است. ایران صرفا در تلاش است «بازدارندگی را بازگرداند.»
فراموش نکنیم که ایالاتمتحده چندین دهه است که خاورمیانه را با تسلیحات پر کرده است. این کشور سالانه میلیاردها دلار تجهیزات نظامی پیشرفته را دراختیار اسراییل قرار داده، همراه با تضمینهای مکرر مبنی بر اینکه حمایت امریکا بدون قید و شرط است. این حمایت از زمانی که اسراییل جمعیت غیرنظامی غزه را بمباران کرد تزلزلناپذیر بوده و هست، زمانی که اسراییل از سفر اخیر آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالاتمتحده با اعلام بزرگترین مصادره زمینهای فلسطینیها در کرانه باختری از سال 1993 استقبال کرد، این حمایت تحت تاثیر قرار نگرفت. وقتی که اسراییل کنسولگری ایران را هدف حمله قرار داد، واشنگتن پلک نزد و در عوض، مقامات ارشد پنتاگون برای نشان دادن حمایتشان از شرق بیتالمقدس تاکید داشتند که تعهدشان به اسراییل آهنین است. آیا جای تعجب است که مقامات اسراییلی معتقدند میتوانند توصیههای ایالاتمتحده را نادیده بگیرند؟ بازیگران دارای قدرت کنترل نشده تمایل دارند از آن سوءاستفاده کنند و اسراییل نیز از این قاعده مستثنا نیست. دههها حمایت سخاوتمندانه و بیقید و شرط ایالاتمتحده به اسراییل این امکان را داده که هر کاری میخواهد انجام دهد، گزارهای که به سیاست اسراییل مجوز داده تا هر کاری که میخواهد با فلسطینیها بکند. در موارد نادری که فلسطینیان توانستند مقاومت موثری را بسیج کنند –همانطور که در جریان انتفاضه اول (1987-1993) انجام دادند- رهبران اسراییل مانند نخستوزیر سابق اسحاق رابین مجبور شدند نیاز به سازش و تلاش برای برقراری صلح را تصدیق کنند. درنظر بگیرید که «رابطه ویژه» اسراییل و امریکا از 50 سال گذشته تا به امروز کجا رسیده است. راهحل دو کشوری شکست خورده است و مساله آینده فلسطینیان حل نشده باقی مانده، تا حد زیادی به این دلیل که لابیها باعث میشود روسای جمهور ایالاتمتحده فشار معناداری بر اسراییل را غیرممکن کنند بالاخص آنکه سیاست داخلی اسراییل قطبیتر از ایالاتمتحده است. در همین راستا میتوان گفت تا زمانی که در سیاست ایالاتمتحده در قبال خاورمیانه تغییری اساسی رخ ندهد، هرگونه احتمالات امیدوارکننده دور از دسترس خواهد بود و اشتباهاتی که ما را به اینجا رساند احتمالا تکرار خواهند شد.