آخرین خبر/ برادرم زنگ زد رستوران که غذا سفارش بدهد "الو... سلام حال شما چطوره؟... سال نو مبارک... ممنون... من دو تا برگ می‌خوام بی برنج، یه پرس کوبیده، یه پرس هم سلطانی... دست شما درد نکنه... ایشالله سال خیلی خوبی باشه... خدا نگهدار... فقط ته دیگ حتما برامون بذارین" تلفن را که قطع کرد دوستم گفت "یه ماه از عید گذشته تو هنوز داری سال نو را تبریک می گی؟"‌

برادرم گفت "چه اشکالی داره؟"
دوستم گفت "اشکالش اینه که عید یه ماهه تموم شده رفته، به نظر تو بعد از یه ماه هنوز سال نوئه؟"
نامزد برادرم گفت "وا، اشکالی نداره که... داره ادبشو نشون می‌ده"‌

‌دوستم گفت "آخه از یه ماه قبل عید هم که داشت پیشاپیش سال نو را تبریک می‌گفت"‌

‌نامزد برادرم گفت "اون هم به خاطر ادبش بوده" دوستم گفت "یعنی ما باید سالی دو ماه عید را تبریک بگیم؟" نامزد برادرم گفت "اگه مودب باشین بله" دوستم گفت "ادب به این حرف‌ها نیست" نامزد برادرم گفت "به چیه مثلاً؟" دوستم گفت "ما هروقت با ایشون قرار گذاشتیم نیم ساعت دیر اومده، هروقت بهش اس‌ام‌اس دادیم فرداش جواب داده، هروقت قرار بوده یه کاری برامون انجام بده یادش رفته، اون وقت چون سالی دو ماه عید را تبریک می‌گه مؤدبه؟"‌

نامزد برادرم کیفش را برداشت و بلند شد، برادرم گفت "کجا؟" نامزد برادرم گفت "من دیگه نمی‌تونم این جا بمونم، داره بهم توهین می‌شه" برادرم گفت "به تو کسی توهین نکرده، داره منو می‌گه"

‌نامزد برادرم گفت "به به، پس تو هنوز درگیر خودتی، هنوز درگیر من و تویی... من فکر می‌کردم ما، ما شدیم، وقتی یکی یه چیزی به تو می‌گه، انگار به من گفته، من خودمون را از هم جدا نمی‌دونستم ولی تو هنوز من را با خودت یکی نمی‌دونی" برادرم گفت "ببین..."‌

‌ولی نامزدش چیزی را ندید و رفت. برادرم که تا دم در رفته بود برگشت روی مبل ولو شد و گفت "این چرا این جوریه؟" من و دوستم چیزی نگفتیم. موبایل برادرم زنگ زد. برادرم گوشی را برداشت و گفت "الو... سلام آقای معصومی... سال نو مبارک..."‌

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar